مطالب بامزه و خنده دار ⎝⓿⏝⓿⎠ ، اعتراف هاي بامزه .خاطرات با مزه . سوتی ها بامزه.چرت و پرت،.. مطالب بامزه و خنده دار |
|||
نانوایی شلوغ بود و چوپان،مدام اینپا و آنپا میکرد، نانوا به او گفت:چرا اینقدر نگرانی؟ گفت:گوسفندانم را رها کردهام و آمدهام نان بخرم، میترسم گرگها شکمشان را پاره کنند! نانوا گفت:چرا گوسفندانت را به خدا نسپردهای؟ گفت:سپردهام، اما او خدای«گرگها»هم هست! موضوعات آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
تبادل لینک
هوشمند نويسندگان |
|||
|